( مولانا، وجود یار را خودِ پیروزی و بهروزی و نشاط و نجات می داند ) :گفتی که: بیا که باغ خندید و بهارشمعست و شراب و شاهدان چو نگارآنجا که تو نیستی از اینهام چه سود؟و آنجا که تو هستی خود از اینها به چه کار؟مولانا بخوانید, ...ادامه مطلب
پوششی گشتم، شدم تن پوش تو چون فقط می خواهم این آغوش تو در وفایت، زنده بی جانی شدم این منم در هوش و چشم و گوش تو, ...ادامه مطلب